نقد بررسی بازی Split Fiction + به صورت کامل

نقد بررسی بازی Split Fiction + به صورت کامل

بازی Split Fiction از اون دسته بازی‌هاییه که دوست داری به همه معرفیش کنی. بازی‌ای که مجبورت می‌کنه دسته رو کنار بذاری، از خنده یا هیجان اشک بریزی، و سریع همه رو صدا کنی که بیان ببینن چه اتفاق عجیب، خنده‌دار، یا شگفت‌انگیزی افتاده. کل هفته گذشته رو با بی‌صبری منتظر تموم شدن محدودیت انتشارش بودم، فقط برای اینکه بتونم دربارش حرف بزنم. خلاصه اینکه Split Fiction یکی از به‌یادماندنی‌ترین و درخشان‌ترین بازی‌هایی بود که تا حالا تجربه کردم و بالاخره وقتشه که درباره‌ش با بقیه صحبت کنم با ایکس بازی همراه باشید.

با این بازی، استودیوی Hazelight ثابت کرد که نه‌تنها یکی از خلاق‌ترین تیم‌های بازی‌سازیه، بلکه همیشه به دنبال پیشرفت و نوآوریه. هرچند این استودیو تا حالا بازی بدی منتشر نکرده، ولی دیدن اینکه چقدر از It Takes Two (که سال ۲۰۲۱ کلی تحسین شد) یاد گرفته و بهتر شده، واقعا شگفت‌انگیزه. محیط‌ها و مراحل بازی بزرگ، متنوع و زیبا طراحی شدن، شخصیت‌های اصلی یعنی Mio و Zoe جذابیت و عمق زیادی دارن، و مکانیک‌های گیم‌پلی با سرعت خیلی بیشتری نسبت به It Takes Two معرفی می‌شن، ولی همه‌شون اون‌قدر خوب و سرگرم‌کننده هستن که هرکدومشون می‌تونستن یه بازی مستقل باشن. داستان بازی به شکلی جذاب بین لحظات احساسی، طنز تاریک و لحظات شاد جابه‌جا می‌شه، درست مثل قهرمان‌های بازی که بین ساختمون‌ها تاب می‌خورن. البته داستان کلی بازی و شخصیت منفی اصلی، Rader، یه مقدار کلیشه‌ایه، ولی در مجموع، Split Fiction یه تجربه فوق‌العاده‌س که نه‌تنها یه سطح جدید برای Hazelight تعریف می‌کنه، بلکه یه استاندارد تازه برای بازی‌های همکاری (Co-op) می‌ذاره.

بازی Split Fiction

با اینکه Split Fiction بدون شک یه بازی عالیه، ولی شروعش خیلی ساده و حتی کمی کلیشه‌ایه. بازی دو شخصیت اصلیش، Mio Hudson و Zoe Foster رو معرفی می‌کنه که از هر نظر با هم فرق دارن. Mio یه آدم تودار، عاشق دنیای علمی‌تخیلی و ساکن شهره که ترجیح می‌ده دندونش رو بکشه تا اینکه با یه غریبه حرف بزنه، در حالی که Zoe یه آدم پرانرژی و عاشق دنیای فانتزیه که همیشه سرشار از امید و خوش‌بینیه. با این حال، یه چیز مشترک دارن: هر دو نویسنده‌هایی هستن که هنوز هیچ جایی منتشر نشدن و شدیداً به پول و یه فرصت برای دیده شدن نیاز دارن.

به همین خاطر، وقتی Rader Publishing – یه شرکت تازه‌کار که تکنولوژی رو با داستان‌نویسی ترکیب می‌کنه تا دنیاهای مجازی بسازه – بهشون پیشنهاد همکاری می‌ده، هر دو بدون معطلی قبول می‌کنن. Zoe که آدم ساده‌لوح و خوش‌بینیه، راحت قبول می‌کنه که خودش رو به دستگاه شبیه‌ساز شرکت وصل کنه و ایده‌هاش رو ارائه بده، اما Mio خیلی زود متوجه می‌شه که یه جای کار می‌لنگه و تصمیم می‌گیره کنار بکشه. بحث و مخالفتش با Zoe اون‌قدر شدید می‌شه که در نهایت Rader – مدیر مغرور و کمی مضحک این شرکت که یه جورایی شبیه کاراکترهای کلیشه‌ای سیلیکون ولیه – ناخواسته Mio رو هم توی همون محفظه شبیه‌سازی که برای Zoe طراحی شده، می‌ندازه. این دستگاه فقط برای یه نفر طراحی شده، و همین اتفاق باعث می‌شه که نه‌تنها سیستم شرکت دچار اختلال بشه، بلکه سبک‌های داستانی این دو نفر هم با هم ترکیب بشه، چون حالا ذهن‌هاشون به هم وصل شده.

در ابتدا Zoe که توی دنیای فانتزی‌ای که برای Rader ساخته غرق شده، از حضور Mio و بدبینی‌هاش اصلاً خوشحال نیست، اما Mio خیلی زود متقاعدش می‌کنه که Rader نقشه‌های خوبی برای اونا نداره. در واقع، این شرکت داره ایده‌هاشون رو از ذهنشون استخراج می‌کنه و بعدش بدون اینکه چیزی بهشون برسه، اون‌ها رو پاک می‌کنه. این موضوع باعث می‌شه که این دو نفر که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردن با هم کنار بیان، مجبور بشن با هم همکاری کنن. حالا اون‌ها باید دنیای داستان‌هایی که خودشون خلق کردن رو بگردن و به دنبال “گلیچ‌هایی” باشن که شاید بتونه کمکشون کنه تا از این تله فرار کنن و خاطراتشون رو حفظ کنن.

Split Fiction

این ایده دقیقاً همون چیزیه که Hazelight Studios توش مهارت داره: خلق دنیاهای زیبا و غوطه‌ورکننده که بازیکن‌ها می‌تونن با مجموعه‌ای از مکانیک‌های منحصر‌به‌فرد و طراحی‌شده با دقت، توشون کاوش کنن. Mio و Zoe در تلاش برای مقابله با Rader، فرصت پیدا می‌کنن که توی بیش از ۲۰ دنیای متفاوت که از ذهنشون ساخته شده، سفر کنن. اما چیزی که بیشتر از تعداد این دنیاها شگفت‌انگیزه، پر از اتفاقات غیرمنتظره و جذاب بودن هرکدوم از اون‌هاست.

هرچند همه این دنیاها توی دو دسته علمی‌تخیلی و فانتزی قرار می‌گیرن، ولی هرکدوم حال و هوای خاص خودشون رو دارن. مثلاً توی چپتر دوم بازی، Neon Revenge، Mio و Zoe وارد یه دنیای سایبرپانکی شبیه Blade Runner می‌شن، جایی که به عنوان نینجاهای سایبری باید یه طلبکار خشن و بی‌رحم رو از بین ببرن. این دنیا که کاملاً از ذهن Mio الهام گرفته، پر از فضاهای تاریک و خشنه و شخصیت‌هاش برای مقابله با دشمن‌ها دو اسلحه در اختیار دارن: یه شمشیر جاذبه‌ای که می‌تونه نیروهای گرانشی رو تغییر بده و یه شلاق سایبری قدرتمند که باید با هم ترکیب بشن تا بازیکن‌ها بتونن مرحله رو رد کنن.

علاوه بر این، توی این مرحله بازیکن‌ها می‌تونن روی دیوار بدوئن، از روی موانع بپرن و دشمن‌ها رو با شلاق به سمت همدیگه پرتاب کنن. مرحله همچنین شامل تعقیب و گریزهای سرعتی با وسایلی شبیه به موتورهای Tron هست که تنوع بازی رو بیشتر می‌کنه. جالب‌تر اینکه، این مرحله سه داستان فرعی هم داره که همه از ذهن Zoe بیرون اومده. یکی از این داستان‌ها یکی از عجیب‌ترین و سیاه‌ترین طنزهایی رو داره که توی یه بازی ویدیویی دیده شده، و نشون می‌ده که Hazelight کاملاً آماده‌ست تا توی این عنوان جدیدش کارهای عجیب و غریب انجام بده.

با اینکه Neon Revenge یه مرحله مستقل و پر از لحظات هیجان‌انگیزه که بازیکن رو از یه صحنه دیدنی به صحنه بعدی پرت می‌کنه، ولی در نهایت مشخص می‌شه که این مرحله فقط یه بخش کوچیک از چیزاییه که بازی برای ارائه داره و تازه سطح قابلیت‌های گیم‌پلی رو خراش داده.

Hazelight Studios

نمی‌خوام خیلی وارد جزئیات دنیاهای بعدی بشم، چون واقعاً دوست ندارم حتی ذره‌ای از لذتی که از گشت‌وگذار توی این دنیاها بردم، لو بره. از طرفی، نمی‌خوام صرفاً به این اشاره کنم که «این بازی شبیه فلان بازیه» چون اینطوری ارزشش کم می‌شه. Split Fiction در عین اینکه یه بازی مستقل و منحصربه‌فرده، مثل یه نامه عاشقانه به بازی‌های دیگه هم هست. یه مرحله کاملاً ادای احترام به Tony Hawk’s Pro Skater بود، یه مرحله دیگه انگار از Metroid و Ikaruga الهام گرفته شده بود. یه ارجاع جالب به بازی‌های From Software توی یکی از گوشه‌های بازی پیدا کردم و خندیدم وقتی Zoe و Mio از بالای یه ساختمون به داخل یه دسته یونجه پریدن، در حالی که یه پرنده شکاری توی آسمون نعره می‌کشید. “باید به این پرش ایمان داشته باشی”، Zoe با شیطنت گفت.

هم‌بازیم که عاشق پلتفرمرهای سه‌بعدیه – و جالبه که اولین بار که دیدمش لباس یه گوسفند از Spyro تنش بود – سریع اشاره کرد که بعضی مراحل بازی حس و حال Crash Bandicoot رو دارن. بعدتر، وقتی یه مرحله تایم‌تریال داشتیم که باید از داخل حلقه‌ها عبور می‌کردیم، با هیجان گفت که این بخش کاملاً حس Spyro رو داره. پارسال از بازی Astro Bot لذت بردم، ولی یه جاهایی حس می‌کردم بیشتر یه نمایش قدرت از برندهای پلی‌استیشنه تا یه بازی مستقل. اما Split Fiction نشون می‌ده که می‌شه بدون تکیه بیش از حد روی نوستالژی، همچین ایده‌ای رو به بهترین شکل اجرا کرد. با این حال، جالب‌ترین مرحله‌ها اونایی بودن که در عین الهام گرفتن از بازی‌های قبلی، همچنان کاملاً منحصر‌به‌فرد بودن.

یکی از دنیاهایی که خیلی دوست داشتم، Moon Market بود، جایی با برج‌های بلند، گربه‌های روح‌مانند و موش‌کورهای تپلی که شنل جادوگری پوشیده بودن و توی خیابون‌های سنگ‌فرش شده راه می‌رفتن. موقع بازی کردن توی مرحله The Hollow با خودم گفتم که اگه از بعضی صحنه‌ها اسکرین‌شات بگیری، ممکنه راحت با یه منطقه مخوف و زیبا از Elden Ring اشتباه گرفته بشه. یه جا شخصیت‌ها وارد یه دفترچه یادداشت می‌شن و Zoe کوچیک یه ماجراجویی رو طراحی می‌کنه که فقط ذهن خودش می‌تونه خلقش کنه. توی بعضی مراحل هم، این دو نفر کلاً بدن‌های خودشون رو ترک می‌کنن.

با این حال، باید برای یه لحظه از فضاسازی، طراحی دنیاها و عظمت کلی بازی فاصله گرفت و به مکانیک‌های گیم‌پلی که شایسته تحسین هستن، پرداخت. بعضی از ابزارها و توانایی‌ها انقدر هوشمندانه طراحی شدن که می‌تونستن خودشون پایه یه بازی کامل باشن. یکی از موردعلاقه‌ترین مکانیک‌ها برای من، یه جفت اسلحه بود که می‌تونستن دو نوع مختلف از سپرها رو بشکنن. برای شکست دادن دشمن‌های محافظت‌شده، باید با دقت و همکاری این سپرها رو از بین می‌بردیم. این مکانیک توی تعقیب‌وگریزهای سریع بازی، خیلی حساس‌تر می‌شد، چون اگه حتی یه مانع رو اشتباهی جا می‌ذاشتیم، ممکن بود هم‌تیمی‌مون گیر بیفته و ببازه.

Split Fiction

و این فقط یه بخش از نوآوری‌های بازی نیست که به معماها و چالش‌های Split Fiction یه بُعد جدید اضافه می‌کنه. چپتر آخر بازی، یعنی Split، یکی از خلاقانه‌ترین مراحل مکانیکی‌ای بود که از زمان تجربه بازی‌های Metal Gear Solid دیده بودم. هر بار که فکر می‌کردم دیگه همه چیزو دیدم و بازی به نهایت خودش رسیده، یه مکانیک جدید بهش اضافه می‌شد که ذهنم رو به هم می‌ریخت. همون لحظه با خودم گفتم: “اگه بچگی اینو با خواهرا‌م بازی می‌کردم، کل طرز فکرمو عوض می‌کرد.”

با این حال، با تمام جذابیت‌های گیم‌پلی، چیزی که تجربه بازی رو برای من واقعاً خاص کرد، شخصیت‌های اصلی بودن: Zoe و Mio. وقتی برای اولین بار باهاشون آشنا می‌شی، ممکنه به نظرت یه مقدار کلیشه‌ای بیان. رابطه‌شون شبیه به کلیشه‌های قدیمی مثل Harry و Sally یا اون الگوی کلاسیک «آدم بداخلاق و آدم خوشحال» به نظر میاد که باعث یه عالمه جر و بحث بینشون توی اوایل بازی می‌شه. از همون اول معلومه که قرار نیست تا آخر اینجوری بمونه و کم‌کم یاد می‌گیرن که با تفاوت‌های هم کنار بیان و یه رابطه محکم بسازن. این یه داستانیه که بارها و بارها دیدیم. ولی چیزی که اصلاً انتظارشو نداشتم، این بود که اینقدر احساسی درگیر رابطه‌شون بشم و بهشون به عنوان شخصیت‌های مستقل اهمیت بدم.

وقتی که Split Fiction به پایان رسید، چندین بار اشک توی چشمام جمع شد. این دو نفر، در حالی که دارن دنیاهای خیالی، رویاها، ایده‌ها و داستان‌هایی که ساختن رو کشف می‌کنن، در واقع دارن به گذشته‌شون، ترس‌هاشون و زخم‌هایی که همراهشون دارن هم سر می‌زنن. این مسیر فوق‌العاده اجرا شده و باعث شد کم‌کم عاشق دوستی‌ای بشم که بینشون شکل می‌گیره. Mio که از اول یه شخصیت بدبین و بی‌اعتماد به بقیه نشون داده، کم‌کم بخش‌هایی از خودش رو نشون می‌ده که نشون می‌ده چقدر آدم وفادار، مهربون، پرشور و حتی یه مقدار کودکانه‌س. از اون طرف، Zoe که پر از رویا و خوش‌بینیه، در ابتدا شاید زیادی شاد و سرزنده به نظر بیاد، ولی پشت این رفتارها یه گذشته دردناک پنهان شده. انگار بازی داره می‌گه که اونایی که بیشتر از همه درد کشیدن، همونایی هستن که بیشترین مهربونی رو نشون می‌دن و نمی‌خوان هیچ‌کس دیگه‌ای اون احساس تنهایی و دردی که خودشون تجربه کردن رو حس کنه.

Split Fiction به پایان رسید

اینکه یه بازی چندنفره اهمیت ارتباط و همکاری رو نشون بده، چیز عجیبی نیست، ولی توی Split Fiction کاملاً مشخصه که بدونش اصلاً نمی‌شه زنده موند. بازی به وضوح نشون می‌ده که زندگی بیش از حد سخته که بشه تنهایی از پسش بر اومد و برای نجات پیدا کردن، باید حتی وقتی یه نفر نمی‌تونه از خودش مراقبت کنه، بهش اهمیت داد. اما به همون اندازه مهمه که اجازه بدی بقیه هم از تو مراقبت کنن.

Split Fiction یه موضوع دیگه رو هم خیلی پررنگ می‌کنه: خلاقیت. این موضوع مخصوصاً الان، با بحث‌هایی که در مورد هوش مصنوعی مولد مطرحه، خیلی به‌موقع به نظر میاد. Rader، شخصیت منفی اصلی بازی، یه مدیر تکنولوژی‌محور و ثروتمنده که هدفش اینه که ایده‌های خلاق‌ها رو مستقیماً از ذهنشون بدزده و وارد دستگاهی کنه که خودش بتونه داستان بنویسه. بازی به وضوح می‌گه که برای خلق کردن، باید انسان بود. داستان‌ها از تجربه‌هایی که زندگی‌هامون رو شکل می‌دن و ضمیر ناخودآگاهمون رو می‌سازن، به وجود میان.

Zoe هیچ‌وقت نمی‌تونه داستان‌هایی رو بگه که Mio می‌گه، و برعکس. هر کدوم از این دو نفر، تجربه‌های منحصر‌به‌فرد خودشون رو دارن که حتی بدون اینکه متوجه باشن، توی نوشته‌هاشون تأثیر می‌ذاره. هر داستانی که می‌نویسن، یه هدف داره؛ یکی برای زنده نگه داشتن یاد کسی که از دست داده، یکی دیگه برای خلق دنیایی که توش قدرت و کنترل بیشتری داره. بازی بارها تأکید می‌کنه که ایده‌ها، رویاها و خلاقیت‌های ما یه بخش اساسی از وجودمون هستن، چیزهایی ارزشمند که نمی‌شه ازمون جداشون کرد. البته، باید گفت که Rader احتمالاً ضعیف‌ترین بخش بازیه، چون بیشتر شبیه یه شخصیت کلیشه‌ای و مسخره از یه مدیر سیلیکون ولیه، ولی در عین حال، شاید این هم یه نوع دقت در طراحی شخصیتش باشه.

Split Fiction احتمالاً بهترین بازی همکاری‌ایه که تا حالا تجربه کردم. حداقل، کاملاً معتقدم که استاندارد جدیدی برای این سبک از بازی‌ها تعیین کرده. اما در واقع، فراتر از یه بازی همکاریه. Split Fiction یه نامه عاشقانه‌س برای خلاقیت – برای داستان‌ها، بازی‌ها و آدم‌هایی که اون‌ها رو می‌سازن. این بازی همزمان خنده‌داره، تاریکه، شاده، کودکانه‌س، احساسی، کلیشه‌ای، هیجان‌انگیز و به‌شدت تأثیرگذار. همه اینا وقتی با محیط‌های خیره‌کننده، گیم‌پلی فوق‌العاده و عظمت کلی بازی ترکیب می‌شه، باعث می‌شه جدیدترین اثر Hazelight Studios یکی از جدی‌ترین گزینه‌ها برای بهترین بازی سال ۲۰۲۵ باشه.

جمع‌بندی

Split Fiction یه بازیه که نه‌تنها استاندارد جدیدی برای بازی‌های همکاری (Co-op) تعیین می‌کنه، بلکه به یه تجربه‌ی عمیق، احساسی و خلاقانه تبدیل می‌شه که تا مدت‌ها توی ذهن بازیکن می‌مونه. ترکیب گیم‌پلی نوآورانه، طراحی مراحل متنوع، داستان تأثیرگذار و شخصیت‌های باورپذیر، باعث شده که این بازی از یه عنوان صرفاً سرگرم‌کننده فراتر بره و به یه ادای احترام به هنر، خلاقیت و داستان‌سرایی تبدیل بشه.

اگر دنبال یه بازی چالش‌برانگیز، پر از لحظات فراموش‌نشدنی و سرشار از احساسات هستید که بتونید با یه دوست تجربه‌ش کنید، Split Fiction یکی از بهترین گزینه‌هاییه که می‌تونید انتخاب کنید. این بازی فقط یه مسابقه سرعت بین مراحل مختلف نیست، بلکه یه ماجراجویی در دنیای ایده‌ها، خلاقیت و اهمیت ارتباط انسانیه. بدون شک، Hazelight Studios با این بازی نشون داده که همچنان یکی از پیشروترین استودیوهای بازی‌سازی در خلق تجربیات همکارییه، و احتمالاً تا مدت‌ها از Split Fiction به عنوان یکی از تأثیرگذارترین بازی‌های این سبک یاد خواهد شد.

مطالب مرتبط:

آیا کالاف دیوتی موبایل جدیدی در راه است؟ بررسی شایعات و احتمالات

Amazon Luna همه بازی‌های رایگان با Prime (مارس ۲۰۲۵)

کدام پلتفرم بازی در سال 2025 بیشترین تعداد کاربران فعال را داشت؟

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *